شاهنشاه اشک یکم اشکانی

روزی که سپاه ایران خود را آماده می ساخت شر یونانی ها را پس از سالها بردگی از روی ایران کم کند باران بسیاری بارید یکی از جادوگران در بین مردم شایعه کرده بود این باران اشک آسمان بخاطر مرگ جوانان ما است و بزودی خبرهای بسیار بدی می رسد . این خبر را به اشک یکم نخستین پادشاه از دودمان اشکانیان دادند او هم خندید و گفت این شاد باش آسمانها به ماست باران مایه رحمت و رویش است نه پیام شوم . سپاه کوچک و پارتیزانی او خیلی زود بخش بزرگی از شمال خراسان را از شر یونان آزاد ساخت و دل ایرانیان میهن را در همه جا گرم نمود اشک های بعدی ایران را به شکل کامل آزاد ساختند .

نکته ایی را باید در این جا بنویسم و آن واژه پارتیزان است در کشورمان بسیاری فکر می کنند این واژه مربوط به مبارزین کمونیست اروپای شرقی در ۵۰ سال پیش است حال آنکه این واژه در واقع مربوط به سپاهیان اشک یکم بود چون آنها از خاندان پارت بودند و ارتش منظمی هم نداشتند و به شکلی چریکی به سپاه حمله می کردند به آنها پارتیزان می گفتند پارتیزان ها بسیار تیراندازان باهوشی بودند و با تعداد اندک توانستند به مرور دشمن را از ایران پاکسازی نمایند .

 

هراس یونانیان از ایرانیان

بر اساس اسنادی که خواهم آورد در جهان باستان ، یونانی جماعت بیش از هر چیز  از نژاد ایرانی ترس داشت.
سند: تواریخ هرودوت-کتاب ششم-بند ۱۱۲
(…تا آن هنگام به محض شنیدن نام ماد ها ، یونانیان از ترس زهره ترک می شدند…)
و این چکیده حقیقت است که ترس از ایرانی هرگز دل و جان یونانی را ترک نکرد. ترسی که همپای آن ستایش و احترام وجود داشته است.
سند :  نمایشنامه ((ایرانیان )) آشیل – بیت ۶۹۵
خطاب به داریوش بزرگ هخامنشی:
(…من جرات نمی کنم به تو نگاه کنم ، من جرات نمی کنم رو در رو با تو سخن بگویم ، هراس کهن مرا در برابر تو نگاهداشته است…)

داریوش بزرگ
داریوش بزرگ


یونانیان باستان همیشه فرمانروایان پارس را همتراز خدایان و گاهی خود خدا (زئوس ) می نامیدند:
سند : نمایشنامه ((ایرانیان )) آشیل – بیت های ۶۳۰ تا ۶۷۰
(… آیا داریوش ، آن شاه فقید ، شاهی که با خدایان برابر بود ، سخن مرا می شنود؟
…ای زمین ، ای ارواح جهان زیر زمینی ، بگذارید آن موجود الهی و با شکوه ، آن خدایی که در شوش زاده شد و ایرانیان او را می پرستند ، از درون شما بیرون آید…
…افسوس ! در آن هنگام که شاه کهنسال ، شاه نیرومند ، شاه شکست ناپذیر و نیکوکار ، یعنی داریوش، همتای خدایان ، بر این سرزمین فرمان می راند ، چه زندگی بزرگ و زیبایی شهرهای ما ( شهرهای یونان ) را فرا گرفته بود…)

در زمان لشکر کشی نیرومندانه خشایارشای بزرگ به یونان ، یونانیان با دیدن شکوه و جلال شاه بزرگ ، می اندیشیدند که خشایارشا خدای یونان (زئوس) است.

سند : تواریخ هرودوت – کتاب نهم –بند ۵۶
…زمانی که سپاه نیرومند پارس به خاک یونان رسید ، بانگ ستایش و حیرت یک یونانی را برانگیخت که فریاد زد :
…خدایا (ای زئوس ) ، تو که اراده کرده ای فرمانروای افرادی از همه ملت ها باشی و با آنها به تسخیر یونان بیایی ، چرا خود را به صورت یک نفر پارسی درآورده ای و بر خود نام خشایارشا گذاشته ای؟ خدایا برای نابودی یونان چه نیازی به این همه دردسر بود؟

خشایارشا بزرگ
خشایارشا بزرگ

سند : نمایشنامه ((ایرانیان)) آشیل – بیت های ۶۳۵ تا ۶۷۵

خطاب به خشایارشای بزرگ هخامنشی
(…آه ، تو ، کسی که بخت نیکویت بلندتر از خوشبختی همه میرندگان است. زیرا که تا هنگامی که زیسته ای ، زندگی خوشبخت خدا گونه ای داشته ای که آرزوی ایرانیان است…)
سند: نمایشنامه ((ایرانیان)) آشیل – بیت ۷۵

(…شهریار پرشور و تند تاز آسیا (خشایارشا) برای هدایت سپاه و ناوگان خود فرزند باران طلا که میرنده یی همتراز خدایان بود به فرماندهان استوار و خشن خود سپرد…)منبع پارسیان دژ

حقوق زنان سه برابر مردان در زمان هخامنشی

حقوق زنان سه برابر مردان در زمان هخامنشی این مجموعه که مشتمل بر حدود ۳۰هزار لوح بود، متعلق به سالهای ۵۰۹ تا ۴۹۴ ق.م است و به خط میخی ایلامی نوشته شده است. چهار سال بعد، این مجموعه برای مطالعه به طور امانی به دانشگاه شیکاگو سپرده شد.از آن زمان تاکنون، بخشی از نتایج مطالعات محققان این دانشگاه منتشر شده است.

سال گذشته، در بهار ۱۳۸۳، دکتر «گیل استاین»، مدیر موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، ۳۰۰ گل نوشته از متنهای ترجمه شده باروی تخت جمشید را از سوی دانشگاه شیکاگو در جعبه های ضد اسید و ضد رطوبت به ایران بازگرداند. این اسناد که دارای ارزش فرهنگی بسیاری است و بخشی از پیشینه فرهنگی ایرانیان را بازگو میکند، تاکنون در انبار موزه ملی نگهداری میشد. اما پس از دستهبندی و تهیه شناسنامه انگلیسی و فارسی، برای نخستین بار نمایشگاهی از این الواح در موزه ملی تا پایان خرداد ماه برپا شده است. نمایش این تعداد الواح که از نظر موضوعی نیز دستهبندی شدهاند، تاکنون در جهان بیسابقه بوده است. اما از این الواح چه اطلاعاتی به دست میآید؟

«شاهرخ رزمجو»، سرپرست مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی، توضیح میدهد: «بیش از ۳۰ ملت در قلمرو ایران هخامنشی جای داشتند.

مرزهای ایران از یک سو، از هند تا یوگسلاوی و بلغارستان در اروپا و از سوی دیگر، از مصر و اتیوپی و لیبی در آفریقا تا مرزهای چین و دشتهای سیبری گسترده بود. اداره چنین قلمرو بزرگی در ۲۵۰۰ سال پیش نیاز به نظم و انضباط و سازماندهی اداری بسیار دقیقی داشت و هخامنشیان توانستند به کمک سازماندهی بینظیر خود، نزدیک به دو قرن این امپراتوری را به خوبی اداره کنند. اسناد اداری هخامنشیان بیشتر به خط و زبان ایلامی روی گل نوشته میشد. در کنار آن، از خط و زبانهای دیگری مانند آرامی هم استفاده میشد که بیشتر با جوهر روی پوست و چرم و لوح نوشته میشد. الواح ایلامی به نمایش درآمده نمونهای است از اسناد اداری هخامنشی که شامل پرداخت مواد خوراکی برای موارد گوناگون از طرف دولت است.

«تعدادی هم رسیدهایی است که در ازای دریافت کالا یا مواد غذایی داده میشد. چون هنوز پول و سکه به طور گسترده استفاده نمیشد. در آن زمان، تازه داریوش سیستم پولی را به وجود آورده بود و هنوز سیستم تبادلی بیشتر از طریق مواد غذایی انجام میشد. تعدادی از متنها محتوی پرداختهای دینی است. این گونه متنها نشان میدهند که روحانیان ایرانی و ایلامی برای نذر به خدایان یا مراسم مذهبی خود مواجبی از دولت دریافت میکردند و جالب این که هر کدام از ایرانیان یا ایلامیان میتوانستند مواجب خدایان را دریافت کنند و برای خدای دیگری به مصرف برسانند.

یعنی همکاری بسیار نزدیکی میان دینها بود. در بعضی متنها آمده که کالایی که برای یک خدا داده میشد، بعد از اجرای مراسم به کارگران تحویل داده میشد تا آن را مصرف کنند. همین متنهای پرداختهای دینی میتواند اطلاعاتی از قبیل خدایان مورد پرستش یا مراسم مذهبی مردمان آن روز به ما بدهد. مثلا از متنها در مییابیم که مراسمی به نام «لن» وجود داشته است. چگونگی این مراسم مذهبی را دقیقا نمیدانیم اما ظاهرا مشابه مراسم مسح مسیحیان بوده است. نام خدایانی چون اهورامزدا، میترا، نریوسنگ و سپندارمد هم در این الواح به چشم میخورد و قدمت پرستش این خدایان را نشان می دهد. نکته جالب دیگر این که از ایزدبانو آناهیتا با همه قدمت و جایگاهی که در افکار ایرانیان داشته نامی برده نشده اما پرداختهایی برای آب، رود و کوه مقدس وجود دارد که شاید با این ایزد بانو بیارتباط نباشد. بنابر توضیحات شاهرخ رزمجو، آن چه در این نمایشگاه بسیار مهم است، اثر مهری است روی یکی از این گل نوشتهها که کهنترین اثر مهر هخامنشی در جهان محسوب میشود. این اثر مهر متعلق به سال ۵۰۰ ق.م یا سال بیست و دوم داریوش است و خود مهر متعلق به کورش اول، پدربزرگ کورش بزرگ، یعنی مربوط به سده هفتم پیش از میلاد است.

این مهر نقش سواری است نیزه به دست و پیادهای که نیزهای از میان بدنش رد شده و کمان شکستهای در دست دارد. کورش اول در این مهر خود را چنین معرفی میکند: «کورش، پسر چیش پش، پادشاه شهر انشان». یعنی در زمان داریوش هنوز از مهرهای خیلی قدیمی، مربوط به پادشاه چند نسل قبل استفاده میشده است. این مهر از نوع استامپی، مشابه مهرهای امروزی است. علاوه بر مهرهای استامپی، در این نمایشگاه گونه دیگر مهر نیز به نمایش درآمده به نام مهرهای سیلندری. این مهرها با غلتاندن آنها بر روی گل میتوانسته بینهایت شکل ایجاد کند.کاربرد مهرها همانند امروز برای رسمیت بخشیدن به اسناد بوده است. در این نمایشگاه، یک نمونه قلم نگارش خط میخی نیز به نمایش درآمده است. این قلم به تازگی از حفاریهای دکتر اسماعیل یغمایی در «تل بندو» در فارس پیدا شده و ظاهرا برای نوشتن خط پروتو ایلامی (= ایلامی متقدم) بوده است نه خط میخی فارسی باستان. اما به هر حال، بهترین نمونهای است که از یک قلم کتابت قدیمی در دست است. رزمجو در مورد الواح گروههای دیگر میگوید: «سایر گروههای به نمایش درآمده، شامل مواجب مادران، مواجب سفر، مواجب حیوانات، مواجب کارگران و متنهای محاسبات است.»

سپس در مورد هر گروه توضیحاتی بدین شرح ارایه میدهد: «مادرانی که ظاهرا کارمند دولت بودند و در شهرهای فارس، یعنی پارس قدیم، کار میکردند (چون این متنها همگی مربوط به ناحیه مذکور است)، از طرف دولت حق اولاد یا مواجب ویژهای دریافت میکردند. بررسی حقوق و دستمزدها نشان میدهد که در بعضی موارد، حتی با شغل برابر، زنان سه برابر مردان حقوق میگرفتند. مواجب سفر بخشی به مسافرانی که از شهرهای مختلفی چون قندهار، هند، سارد، مصر، شوش، کرمان و… آمده بودند، داده میشد و بخشی به پیکهای پیشتاز تعلق میگرفت. به عبارتی، قدیمیترین پرداخت سیستم پست جهان در این الواح ثبت شده است. پیکهای پیشتاز که در ایلامی «پیَّردَزیش» خوانده شدهاند، پیامها را به سرعت در طول جادههای امپراتوری حمل میکردند و این قدیمیترین و سریعترین سیستم پستی جهان بوده که داریوش آن را بنیان نهاده بود. برخی لوحها جنبه برچسب کالا داشته که با خود کالا فرستاده میشده است. بعضی از متنها هم به متنهای محاسبات معروفاند. این متنها سالانهاند و گزارش پرداختها، برداشتها و ذخیره سال آینده را در بردارند. این متنها درست مانند متنهای حسابرسی امروزی جدولبندی شدهاند و خطوط جدولها روی الواح نمایان است.

متنهای محاسباتی از ریاضیات بسیار پیشرفتهای برخوردارند و برای مطالعه آنها باید علاوه بر ایلامی، بر ریاضی نیز مسلط بود.

روی بیشتر الواح به خصوص الواح محاسباتی، نوشتهها یا علایمی به چشم میخورد به خط آرامی که با مرکب نوشته شده و نشان میدهد از روی این متنها، آرشیو دیگری تهیه میشد که روی پوست یا چرم به زبان و خط آرامی نوشته میشد و جای دیگری نگهداری میشد. روی بعضی الواح فقط علامتی مبنی بر نسخهبرداری به چشم میخورد و روی برخی دیگر، کاملا به آرامی نوشته شده «نسخ»، یعنی «نسخه برداری شد.»

آرشیوها به این دلیل بوده که اگر مدارک اصلی از بین رفت، نسخهای از آن موجود باشد. تعدادی از منابع اصلی این کار نیز شامل پژوهشهایی که دانشگاه شیکاگو روی این الواح انجام داده، به خصوص کتابهایی که در مورد نقش مهرها تهیه کرده، به نمایش درآمده است. مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی جدولی نیز از همه هجاهایی که در کتیبههای باروی دوره هخامنشی به کار رفته تهیه کرده است. اما به درستی نمیتوان تعداد هجاهای خط ایلامی را مشخص کرد. چون ممکن است برای یک شکل چند صورت مختلف وجود داشته باشد. همچنین در دورههای متفاوت ایلامی، شکل هجاها فرق میکند.

اما این جدول و گلها و قلم مخصوص نوشتن خط میخی با نام گوه که از چوب تراشیده شده، به بازدید کنندگان امکان میدهد گل را در دست بگیرند و باگوه و به کمک جدول، هجاهای میخی را به نگارش درآورند و عملا شیوه نگارش دوره باستان را تجربه کنند.

همه الواح ایلامی آن چنان که در این نمایشگاه میبینیم، پاک و سالم و خوانا نیستند. بسیاری از الواح خرد شده بودند. الواح خرد شده را که تعدادشان هم بیشتر شده و به ۳۵ هزار لوح رسیده، مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی در یک پروژه بلند مدت طبقهبندی کرده و به گروههایی چون نقش مهرهای فرعی (متن و لبه)، متن و نقش، نقش مهر، متن، لبه، مغزی، برچسب و… تقسیم کرده است. نمونهای از این قطعات نیز به نمایش درآمده است. این قطعات غالبا ناخوانا هستند و مثل پازل بزرگی میمانند که برای مطالعه باید قطعات مربوطه را پیدا کرد و به هم چسباند. همچنین قطعاتی سفالی در این مجموعه پیدا شده است که نشان میدهد این الواح در کوزههای سفالی نگهداری میشدهاند. در این نمایشگاه، ریسمانهای سوخته، یک نمونه گره و یک تارموی انسان هم به چشم میخورد که از داخل الواح به دست آمدهاند. ریسمانها و گره به دلیل آتشسوزی تخت جمشید به دست اسکندر سوختهاند و تارموی به دست آمده به رنگ سفید است. مو به مرور زمان سفید و سفت میشود و بعد از صد سال هم نمیتوان مو را با رنگ اصلی آن پیدا کرد، مگر اینکه در شرایط خاصی قرار گرفته باشد. از این رو، بر اساس رنگ مو نمیتوان سن تقریبی صاحب آن را تشخیص داد. دو طرف همه این الواح سوراخ است. چون از داخل همگی این الواح ریسمانهایی عبور میکرده و از دو طرف لوح دو سر ریسمان بیرون میآمده و به صورت قلابی شکل پیدا میکرده است.

به این ترتیب، میتوانستند الواح را در جایی برای آرشیو آویزان کنند. معمولا سمت چپ الواح سطح صافی بوده که جای انگشت شست دست چپ است. چون به هنگام نگارش لوح را معمولا در دست چپ نگه میداشتند و از چپ به راست هم مینوشتند. در همین قسمت، لوح مهر میشده و در واقع رسمیت پیدا میکرده است.

اگر نوشته ادامه پیدا میکرد، لوح را دور میگرداندند و در پشت لوح نوشته را ادامه میدادند. اگر نوشته پشت لوح را پر میکرد، به همان صورت رها میشد و سطح صاف سمت چپ آن مهر میشد تا به آن رسمیت بدهد. اما اگر فضایی خالی پشت کتیبه باقی ماند، آن فضا را مهر میکردند تا کس دیگری نتواند چیزی آن جا اضافه کند. (درست مانند امروز که انتهای نامههای اداری یا چک را میبندند.)

«شاهرخ رزمجو» توضیح میدهد که تمامی این الواح مشابه فاکتورهای امروزی است و هیچ گاه مستقیما به ما اطلاعاتی نمیدهند. اطلاعات را باید از داخل آنها کشید. مثلا واحدهای وزنی آن دوره که برای پرداخت کالاها به کار رفته، از این الواح شناخته میشود: «بر» واحد وزنی جامدات و «مَّریش» واحد وزنی مایعات است.

در بعضی متنها، اسم منشی یا کاتب یا دبیری که متن را نوشته، پایین متن اضافه میشود. ظاهرا آنها که اسم دارند، شخص معروفی بودند که جایگاه خاص اداری داشتند و وقتی نام خود را پایین متن میگذاشتند، میخواستند همه بدانند او چه کسی است. اما آن سازمان عریض و طویل اداری و اقتصادی چگونه اداره میشد؟

رزمجو میگوید: «این سازمان پرداختهای مواد غذایی به عنوان پول برای مصارف مختلف، زیر نظر شخصی اداره میشد به نام «پَرنَکَه» که عموی داریوش بود. او معاونهایی داشت و این معاونها خود زیردستانی داشتند که مقدار مواجب و مواجب مناطق مختلف را تعیین میکردند. مناطق مختلف مسئولان متفاوتی داشتند. افرادی هم بودند که کالاها را حمل میکردند و به مناطق تحویل میدادند و کسانی هم بودند که کالاها را تحویل میگرفتند. تمام اینها عضو یک سازمان بسیار منظم و دقیق و برنامهریزی شده پرداختهای حقوقی به آدمهای مختلف بودند.

آیا از این الواح میتوان پی برد که زندانیان یا بردگانی هم در این نظام به کار گماشته میشدند؟

رزمجو در پاسخ به این سئوال میگوید: «در کتیبهها، از آدمها به عنوان آدمهای آزاد اسم برده شده که کار میکنند و حقوق میگیرند. کاملا هم زیر نظر هستند، نه از نظر امنیتی و حفاظتی، از این نظر که بدانند هر کس چقدر کار کرده و چقدر باید حقوق بگیرد تا مبادا حقوقش کم شود یا به تعویق بیفتد. وضعیت حقوقها هم نشان میدهد دستمزد در بعضی موارد خیلی بالا بوده است. اما از اسیر یا برده یا زندانی برای کارها استفاده نمیکردند.

ممکن است زندانیانی داشتهاند اما از آنها برای کارهای ساختمانی بهره کشی نمیکردند. هنرمندان را به این منظور دعوت میکردند و هنرمندان طبق قراردادهایی کار میکردند. مدارک مختلفی هم در این مورد وجود دارد. مانند دعوتنامهای که ساتراپ مصر برای هنرمندان مصری نوشته بود. در متنهای خزانه هم نام هنرمندان، ملیت آنان، کار و میزان دستمزدشان ثبت است.

 

بانو آرتمیـز

آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. او نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان است. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.

Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود ۲۴۹۴ سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران از ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود.

همچنین آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی (دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او “آرتمیس” بود. ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت “دریاسالار فرج الله رسایی” به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.

 

شاخاب پارس

خلیج فارس (یا خلیج پارس) در امتداد دریای عمان و در میان شبه جزیره‌ عربستان و ایران قرار دارد. مساحت آن ۲۳۳٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. از شرق از طریق تنگه هرمز و دریای عمان به اقیانوس هند و دریای عرب راه دارد، و از غرب به دلتای‌ رودخانه‌ اروندرود، که حاصل پیوند دو رودخانه ی دجله و فرات و الحاق رود کارون به آن است، ختم می‌شود. خلیج پارس نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس _ نام سرزمین ملت ایران _ گره خورده‌است. از یونانی این خلیج، «خلیج پارس»، مورد استفاده‌ قرار می‌گرفته که از نخستین شاهنشاهی مهم این منطقه، شاهنشاهی پارس برگرفته شده‌است.

در دهه ی ۱۹۶۰ میلادی و با اوج گرفتن پان عربیسم، برخی از کشورهای عربی، از خلیج فارس، به صورتهای دیگری غیر از «خلیج فارس» نام بردند. ایران، به نوبه ی  خود با تصویب دو قطع‌نامه در سازمان ملل متحد، نام خلیج پارس را رسماً وارد اسناد این سازمان کرد. قطع‌نامه ی نخستین به شماره ی UNAD ۳۱۱/Qen در ۵ مارس ۱۹۷۱، و مورد دوم به شماره ی UNLA ۴۵٫۸٫۲ در ۱۰ اوت ۱۹۸۴ تصویب شدند.

کشورهای ایران، عمان، عراق، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین در مجاورت خلیج فارس هستند.

زمین شناسان معتقدند که در حدود پانصد هزار سال پیش، صورت اولیه خلیج فارس در کنار دشت‌های جنوبی ایران تشکیل شد و به مرور زمان، بر اثر تغییر و تحول در ساختار درونی و بیرونی زمین، شکل ثابت کنونی خود را یافت.

 

نام

خلیج فارس نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس _ نام سرزمین ملت ایران _ گره خورده ‌است.

 

خلیج فارس در دوران باستان

قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا کرانه‌های اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی‌هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است: «من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.»این نخستین مدرک مکتوب بجا مانده درباره خلیج فارس است. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده‌است. از دوره جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر، به تشویق او و اوجگیری تعصب عربی، رسماً کشورهای عربی نام تاریخی خلیج فارس را در رسانه‌ها و کتب رسمی ع-ر-ب-ی تغییر دادند.

در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند وی عازم مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی) تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفتند ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام کذاشتند.

خلیج فارس از سمت شمال با ایران، از غرب با کویت و عراق و از جنوب با عربستان، بحرین و امارت متحده عربی همسایه‌است. وسعت آن ۲۴۰۰۰۰ کیلومتر است و پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان بشمار می‌آید.

این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است و جزایر مهم آن عبارت‌اند از: خارک، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، کیش ، قشم، و لاوان که تمامی آنها به ایران تعلق دارد. خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهایی چون کویت، عربستان و امارات متحده عربی است. به همین دلیل، منطقه‌ای مهم و راهبردی بشمار می‌آید. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها می‌توان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی و بندر عباس و بوشهر (که بجز دبی و ابو ظبی سایر بنادر در مالکیت عرضی ایران مقدس می باشند .) را نام برد. دریانوردی در خلیج فارس پیشینه بسیار طولانی دارد ولی نخستین مدارک قطعی در این زمینه به سده چهارم پیش از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه بازرگانی میان خاور و باختر در دوره عثمانی، پرتغالی‌ها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر سده شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سال‌های بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاه‌های خود را از دست داد. قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد(منظور اقوام آریایی ایران است زیرا عیلامیان و … نیز ایرانی بودندوقرن‌ها قبل از میلاد مسیح به کشتیرانی در خلیج فارس پرداختند ولی اقوام آریایی نبودند.). داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا سواحل اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن ترعه‌ای را داد و کشتی‌هایش از طریق همین ترعه به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است: «من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این ترعه را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.» داریوش در این کتیبه از خلیج فارس به نام «دریایی که از پارس می‌آید» نام برده‌است و این یکی از نخستین مدارک تاریخی است که درباره خلیج فارس موجود است. در کتاب اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده اما در مهر یشت در مبحث مهر یا میترا اشاره‌ای نیز به اروند رود شده‌است که در آن دوره ارونگ گفته می‌شده‌است و چنین آمده: «دارنده دشت‌های فراخ» و «اسب‌های تیزرو» که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوش اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی‌خسبد، هرگز فریب نمی‌خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در خاور هندوستان باشد یا بر دهنه شط ارنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از طلوع خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می‌آید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاه‌های آریایی را می‌نگرد.

 

نام خلیج فارس در میان یونانی‌ها

نخستین بار یونانی‌ها بودند که این خلیج را «پرسیکوس سینوس» یا «سینوس پرسیکوس» که همان خلیج فارس است، نامیده‌اند. از آنجا که این نام برای نخستین بار در منابع درست و معتبر تاریخی که غیر ایرانیان نوشته‌اند آمده‌است، هیچ گونه شائبه نژادی در وضع آن وجود ندارد. چنان که یونانیان بودند که نخستین بار، سرزمین ایران را نیز «پارسه» و «پرسپولیس» یعنی شهر یا کشور پارسیان نامیدند. استرابن جغرافیدان سده ی  نخست میلادی نیز به کرات در کتاب خود از خلیج فارس نام برده‌است. وی محل سکونت اعراب را بین دریای سرخ و خلیج فارس عنوان می‌کند. همچنین «فلاریوس آریانوس» مورخ دیگر یونانی در کتاب تاریخ سفرهای جنگی اسکندر از این خلیج به نام «پرسیکون کیت» که چیزی جز خلیج فارس، نیست نام می‌برد. البته جست‌وجو در سفرنامه‌ها یا کتاب‌های تاریخی بر حجم سندهای خدشه ناپذیری که خلیج فارس را «خلیج فارس» گفته‌اند، می‌افزاید. این منطقه آبی همواره برای ایرانیان که صاحب حکومت مقتدر بوده‌اند و امپراتوری آن‌ها در سده‌های متوالی بسیار گسترده بود هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت خارق العاده‌ای داشت. آن‌ها از این طریق می‌توانستند با کشتی‌های خود به دریای بزرگ دسترسی پیدا کنند و به هدف‌های اقتصادی و نظامی دست یابند.

 

نام خلیج فارس در زبان عربی

آثار عرب زبان نیز بهترین و غنی‌ترین منابعی هستند که برای شناسایی و توجیه کیفیت تسمیه این دریا می‌تواند در این بررسی مورد استفاده قرار گیرد. در تمام منابع عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ خلیج فارس با نام بحر فارس و یا خلیج فارس ثبت شده‌است در این منابع و آثار از دریای فارس و چگونگی آن بیش از آثار فرهنگی موجود در هر زبان دیگری گفت و گو شده‌است. در آثار ابن بطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی و دیگرانی که اکثر آنان کتاب‌های خود را به زبان عربی نیز نوشته‌اند، و همچنین در آثار نویسندگان جدید عرب از نام «خلیج فارس» بدون کم و کاست یاد شده‌است.

 

سابقه جعل عنوان خلیج

درباره نام خلیج فارس تا اوایل دهه ی ۱۹۶۰ میلادی هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و امریکایی و دانشنامه‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها نام خلیج فارس در تمام زبان‌ها به همین نام ذکر شده‌است. اصطلاح «خلیج ع-ر-ب-ی» برای نخستین بار در دوره تحت قیمومت شیخ نشین‌های خلیج فارس توسط کارگزاران انگلیس و بطور ویژه از طرف یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون در کتابی بنام حبابهای طلایی در خلیج ع-ر-ب-ی در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم می‌کند که این خلیج را ع-ر-ب-ی بنامیم» وی و فرد دیگری بنام سر چارلز بلگریو به قصد تفرقه بین ایران و کشورهای عرب این موضوع را مطرح کردند. سر چارلز بلگریو که بیش از ۳۰ سال نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بوده‌است، بعد از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۶۶ کتابی درباره سواحل جنوبی خلیج فارس منتشر کرد و در آن نوشت که «عرب‌ها ترجیح می‌دهند خلیج فارس را خلیج ع-ر-ب-ی بنامند». این نماینده قطعا پیش از انتشار کتاب و مراجعت به انگلستان در تماس با مقامات امارات جنوبی خلیج فارس این فکر را در آنها القا کرده‌است و تصادفی نیست که بلافاصله پس از انتشار کتاب سرچارلز بلگریو که نام قبلی سواحل جنوبی خلیج فارس یعنی «ساحل دزدان» را بر روی کتاب خود نهاده اصطلاح «الخلیج الع-ر-ب-ی» در مطبوعات کشورهای عربی رواج پیدا کند و در مکاتبات رسمی به زبان انگلیسی نیز اصطلاح «آ-ر-ا-ب-ی-ا-ن گولف» جایگزین اصطلاح معمول و رایج قدیمی «پرشین گولف» می‌شود.

 

بحر فارس

بحر فارس نامی است که عرب‌ها در قرون اولیه اسلام بجای دریای پارس بکار می‌بردند و این مفهوم شامل خلیج فارس و دریای ع-ر-ب نیز می‌شد ولی در قرنهای اخیر تنها به پهنه آبی که شامل تنگه هرمز تا دهانه اروند رود می‌شود و بجای بحر فارس خلیج فارس می‌گفتند تا اینکه از سال ۱۹۵۸ بدنبال یک فراخوان از سوی رهبران قوم پرست در اتحادیه عرب مقرر شد که خلیج فارس را خلیج ع-ر-ب-ی بنامند و اکنون این نام جدید در ۲۲ کشور عربی بکار می‌رود و در بعضی از رسانه‌های غربی نیز این نام جدید بکار گرفته می‌شود. که این امر اعتراض شدید ایرانیان را برانگیخته‌است. ایرانیان بر این باور هستند که نام جدید جعلی و با انگیزه سیاسی و از روی تعصب قومی بکار می‌رود و همچنان نام تاریخی خلیج فارس باید استفاده شود.

 

هدف انگلیس از نام‌گذاری ساختگی خلیج فارس

انگلیس‌ها نخستین عاملان کاشته شدن این تخم نفاق بودند زیرا از قدیم در صدد بودند که خلیج فارس را تبدیل به یک دریای ا-ن-گ-ل-ی-س-ی کنند. بعدها در دهه ی  ۱۹۸۰ میلادی امریکایی‌ها هم به پیروی از آن‌ها از تبدیل خلیج فارس به خلیج ا-م-ر-ی-ک-ا-ی-ی سخن گفتند. از نظر امریکایی‌ها و اروپایی‌ها این منطقه «شریان حیاتی غرب» در منطقه «استراتژیک غربی» و «حوزه منافع ویژه» است، لذا اگر قادر باشند خلیج فارس را به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تسلط خود در می‌آورند

اما واقعیت مطلب این است که خلیج فارس یک نام کهن تاریخی است که از بدو تاریخ بر روی این خلیج گذاشته شده‌است و انگیزه تلاش حساب شده‌ای که برای تغییر این نام به عمل می‌آید جز ایجاد فتنه و اختلاف بین کشورهای این منطقه نیست. همچنان که ژان ژاک پرینی نویسنده کتاب خلیج فارس اعتراف می‌کند. «ملت‌ها و قوم‌های بسیاری بر کرانه‌های خلیج فارس استیلا یافته و فرمانروایی کرده‌اند ولی روزگارشان سپری شده و منقرض شده‌اند. تنها قوم پارس است که با هوش و درایت خود همچنان پا برجا زیسته و میراث حاکمیت خود را تاکنون نگهداری کرده‌است.» اما مشکل در میان عده معدودی از سیاسیون و دولتمردان و صاحبان سرمایه‌های نفتی است که با رشوه‌های نفتی، تخم نفاق فرهنگی می‌پراکنند. هیچ مؤسسه و سازمان معتبر غربی، حاضر نیست اصالت نام خلیج‌فارس را زیر سؤال ببرد، مگر این‌که پول خیلی سنگینی دریافت کرده باشد.

 

Queen Mary

Mary was born on 8 December 1542 at Linlithgow Palace, Scotland, to King James V and his French second wife, Mary of Guise. She was said to have been born prematurely and was the only legitimate child of James to survive him.[۵] She was the great-niece of King Henry VIII of England, as her paternal grandmother, Margaret Tudor, was Henry VIII’s older sister. On 14 December, six days after her birth, she became Queen of Scotland when her father died, perhaps from the effects of a nervous collapse following the Battle of Solway Moss[۶] or from drinking contaminated water while on campaign.[۷]

A popular tale, first recorded by John Knox, states that James, upon hearing on his deathbed that his wife had given birth to a daughter, ruefully exclaimed, “It cam wi’ a lass and it will gang wi’ a lass!”[۸] His House of Stuart had gained the throne of Scotland in the 14th century via the marriage of Marjorie Bruce, daughter of Robert the Bruce, to Walter Stewart, 6th High Steward of Scotland. The crown had come to his family through a woman, and would be lost from his family through a woman. This legendary statement came true much later—not through Mary, but through her great-great-granddaughter Anne, Queen of Great Britain.[۹]

Mary was christened at the nearby Church of St Michael shortly after she was born.[۱۰] Rumours spread that she was weak and frail,[۱۱] but an English diplomat, Ralph Sadler, saw the infant at Linlithgow Palace in March 1543, unwrapped by her nurse Jean Sinclair, and wrote, “it is as goodly a child as I have seen of her age, and as like to live.”[۱۲]

As Mary was a six-day-old infant when she inherited the throne, Scotland was ruled by regents until she became an adult. From the outset, there were two claims to the regency: one from the Catholic Cardinal Beaton, and the other from the Protestant Earl of Arran, who was next in line to the throne. Beaton’s claim was based on a version of the king’s will that his opponents dismissed as a forgery.[۱۳] Arran, with the support of his friends and relations, became the regent until 1554 when Mary’s mother managed to remove and succeed him.[۱۴]

ناخدا هوشنگ صمدی

هوشنگ صمدی کلخوران

(زاده ۶ بهمن ۱۳۱۸ در شیخ کلخوران اردبیل) مشهور به ناخدا صمدی ناخدا یکم تکاور بازنشسته نیروی دریایی ارتش  ایران است، که در طول جنگ ایران و عراق فرماندهی تیپ یکم تفنگداران دریایی ایران را برعهده داشت.

او در آغاز جنگ در حالی که بازنشستگی وی ابلاغ شده بود، به ارتش بازگشت و در سلسله عملیات‌های نبرد خرمشهر، حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر به همراه دیگر تکاوران ارتش، نقش کلیدی ایفا کرد. در روزهای نخست جنگ، تیپ تکاوران تحت امر او بمدت ۳۴ روز در مقابل ارتش عراق از خرمشهر دفاع نمود، وی در این مدت ۸ بار مجروح شد.وی در چندین نبرد دیگر همچون عملیات مروارید و عملیات ثامن‌الائمه نیز حضور فعال داشت. صمدی از جانبازان جنگ ایران و عراق محسوب می‌شود.

 

موزه ایران باستان

بارها از موزه ایران باستان دیدن کرده ایم اما هر بار بیشتر عشق به تاریخ و سرزمین مادری پیدا میکنیم و حس غرور بیشتری  به ما میدهد.

 

موزهٔ ایران باستان اولین موزهٔ ایران (به شکل یک سازهٔ مستقل)، در بخش غربیِ میدان مشق تهران در خیابان سی تیر جای دارد. ساخت این موزه در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۰۸ خورشیدی به دستور رضا شاه، توسط معمار فرانسوی آندره گُدار شروع شد. ساختمان موزه در سال ۱۳۱۶ به اتمام رسید و موزه برای بازدید عموم افتتاح شد.زمین اختصاص‌یافته به این موزه ۵۵۰۰ مترمربع است که ۲۷۴۴ متر مربع زیربنای آن است.

 

از آن‌جایی که طرح و نقشهٔ یک موزه باید با موضوع و اشیای داخل آن ارتباط و هماهنگی داشته و با تاریخ و هنر آن سرزمین مرتبط و پیوسته باشد از این نظر، نما و سردر ورودی موزه به سبک نمای ایوان کسری ساخته شد. (ایوان کسری نام کاخ شناخته‌شدهٔ شهر تیسفون پایتخت دولت ساسانی است که ایوان آن ۳۵ متر بلندی، ۵۰ متر پهنا و ۲۵ متر ژرفا دارد). رنگ آجرها نیز به همین منظور به رنگ سرخ تیره تعیین شده تا نمایانگر معماری عصر ساسانی باشد. بنای موزه حدود ۱۱٬۰۰۰ متر مربع است که ساختمان اصلی آن در سه طبقه ایجاد شده‌است.

معماران این ساختمان آندره گدار به همراه ماکسیم سیرو معماران فرانسوی بوده‌است که در طراحی آن کاخ کسری در شهر تیسفون در دوران ساسانی را در ذهن داشته‌است.آغاز ساخت آن سال ۱۳۱۴ خورشیدی است که در مدت دو سال عملیات ساختمانی آن به وسیله حاج عباسعلی معمار و استاد مراد تبریزی تکمیل و در سال ۱۳۱۶ خورشیدی رسماً گشایش یافت.

در آغاز طبقهٔ اول موزه به بخش ایران پیش از اسلام و طبقهٔ دوم موزه به بخش پس از اسلام اختصاص یافت.

گسترش کاوش‌های باستان‌شناختی و ازدیاد روزافزون آثار در موزهٔ ایران باستان، موجب شد که این موزه طی چند مرحله، گسترش کمی و کیفی یا در حد فاصل سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۰، علاوه بر تعویض ویترین‌های موزه، نوسازی سیستم گرمایشی و سیستم برقی موزه، واحدهایی تحت عنوان انبار و گنجینه در زیر موزه، ساخته و اضافه شد.

در سال ۱۳۷۵، آثار دوران اسلامی، رسماً از موزه ایران باستان منفک و به ساختمان مجاور موزه که ساختمان که از سال ۱۳۳۷ ساخته شده بود، منتقل شد.

این ساختمان که در سال ۱۳۳۷، در ابتدا با هدف احداث موزه مردم‌شناسی ساخته شده بود که پس از انقلاب، با ایجاد سازمان میراث فرهنگی و تمرکز اشیاء باستانی در موزه ایران باستان، طرح تغییر نام کلی موزه، به موزه ملی ایران و اضافه شدن موزه‌ای تحت عنوان موزهٔ اسلامی مطرح و اجرا شد که در نهایت در سال ۱۳۷۵ با گشایش رسمی موزه دوران اسلامی، مجموعه موزه ایران باستان و موزه دوران اسلامی، تحت عنوان موزه ملی ایران رسمیت یافت.

ثبت ملی در جمع آثار ملی ایران

ساختمان این موزه در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۷۵ با شمارهٔ ثبت ۱۷۶۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است